آریا مهانیانآریا مهانیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

پسر آریایی من

بزرگ مرد کوچولو

  پسرم بزرگ شدی، قدت بلند شده و دیگر زیر هیچ میزی جا نمی شوی! دست‌هات به همه جا می‌رسند، تا نیم‌متر روی میز  هم می‌رسد. اشیا و وسائل را از روی اوپن و کابینت و میز می‌کشی پائین... پس هر چیزی که ممکنه خطر آفرین باشه جمع کردم... سیم های برق رو تا جایی که میتونستم کاور کردم و پریز ها رو درپوش چسبوندم باز هم فکر میکنم هیچ‌جای خانه امنیت وجود ندارد. دنبال من همه جای خانه می‌پلکی،مدام توی آشپزخونه تو دست و پای منی، با زبون خودت با مامان  حرف می‌زنی. حرف‌ها را می‌فهمی و هر جا خوشت نیاید طغیان می‌کنی. تمرین راه رفتن می‌کنیم. از دو دستی و تاتی تاتی رسید...
28 تير 1392

ایستادن

  آریا جان شما ده ماهه که شدی تونستی  بدون کمک بایستی.. یکی از شب های گرم و طاقت فرسای تابستون داشتیم شام میخوردیم که دیدیم شما یهو خیلی بی مقدمه پاشدی سیخ وایسادی... شدیدا مورد تشویق من و بابا جون و آوا قرار گرفتی ...   به صورتی که خاله سعیده همسایه واحد کناری که خیلی هم مهربونه و شما رو دوست داره  صبح تلفنی ازم پرسید آریا وایمیسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و من شرمنده فرهنگ آپارتمان نشینی شدم.... اینقدر این جور مواقع برات دست زدیم وماشالله گفتیم، که  فکر می کنی که ایستادن باید توام با دست زدن هم باشه. خودت از این‌کاری که می‌کنی حسابی ذوق داری و همین‌که سر پا می...
21 تير 1392

پایانی برای کابینت گردی...

  به نظر شما این مکان مناسب نشستنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا ایستادن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کابینت گردی هم که  از علائق جدی شماست.... وقتی زیر سینک ظرفشویی هدف کنجکاوی قرار بگیره خطرات زیادی یک انسان فسقلی  را تهدید میکند،مثل تماس با مواد شیمیایی ... و در نتیجه صبر و تحمل یک مادر نسبتا صبور هم روزی به پایان میرسد.... و میفته دنبال راهکار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و در نهایت با وب گردی زیاد چاره کار رو پیدا میکنه..... قفل کابینت کودک البته از اونجایی که من یک مادر آوانگاردم  یکی دو تا کشو رو امن کرده و برای رفع کنجکاوی شما در نظر گرفتم... ...
18 تير 1392

مستقل

پسر بلا ما شما رو میذاریم تو  روروئک  تا یه کم محدود بشی و کمتر آتیش بسوزونی اما این عکس نشون میده که در برابر خواست شما محدودیت کارساز نیست ... این تی یکی از علائق شماست که اینجا سرش به فرش گیر کرده و باعث توقف حضرتعالی  شده... اینجام رفتی روی باکس نوشابه تا به عروسک مورد نظرت برسی... بالاخره بدست آوردیش... و حالا هدف بعدی پشت درای بسته... اونم ایستاده و منتظر.... در راستای استقلال طلبی  ایستاده روی نوک انگشت پا برای دستیابی به اهداف دور دست ت پسرم حالا که بهار رو پشت سر گذاشتیم ،باید به عرضتون برسونم که در اواخر خرداد ماه انتخابات ریاست جمهوری در ک...
1 تير 1392

اولین سفر

پسرم بالاخره طلسم مشهد رفتن ما شکسته شد و شما نه ماهه بودی که برای زیارت و ادای نذری که برات کرده بودیم بردیمت پابوس امام رضا... . سوای مسئله زیارت امام که مورد ارادت همه ما ایرانی هاست ،سفر سخت و مشکلی بود از توی هواپیما گرفته که شما آروم نمیگرفتی ... تا توی هتل که دوست داشتی برای خودت آزادانه بازی کنی و من به جهت تمیز نبودن سوئیت بهت اجازه نمیدادم... یکبار هم سپردمت چند دقیقه به بابا که متاسفانه خوابش برد و شما از تخت افتادی پایین و این مسئله باعث شد حسابی اعصابم به هم بریزه غذای شما هم اونجا معضلی بود ،من از تهران برات سوپ درست کرده بودم و فریز کرده بودم اما باید مرتب برای گرم کردنش بین طبقه پنج و رستوران هتل در ت...
13 خرداد 1392

شیطونک

شیطونک بلا دیگه برای ما مسجل شده هر وقت صدات نمیاد داری یه جا یه آتیشی میسوزونی...                                             مثل اینجا که یک ظرف سه لیتری سن ایچ رو تا آخر خال کردی رو زمین... بعدم  باهاش بازی کردی ،وقتی بردیمت حموم هم کلی شاکی شدی و گریه کردی... که چرا ما به حریم شخصی شما تجاوز کردیم !!!!!!!!!!! اینجام  فکر کنم روغن روروئکت رو تعویض میکردی... اینجام طبق معمول سر ک...
5 خرداد 1392

آخرین ماه بهار

آریا جان امسال هوا خیلی زود گرم شده ،شما هم عجیب گرمایی هستی یعنی دائم خیس عرق میشی تازه هنوز تابستون نشده... الان شما نه ماهه هستی یعنی در آخرین ماه فصل  بهار ،خرداد ماه... بالاخره امتحانای  آوا تموم شد و مدارس تعطیل شد و من یه نفس راحت میکشم آخه شما از وقتی بدنیا اومدید تا همین الان شبها خیلی خیلیییییییییییییییی بد میخوابی و تا صبح ده ها بار بیدار میشی و چون از شش ماهگی دیگه لب به شیشه شیر و شیرخشک نزدی تا خود صبح میخوای می می بخوری....  و حالا که خواهرت دیگه مدرسه نمیره من یه کم بیشتر میتونم بخوابم البته اعتمادی به هوا نیست و گاهی یهو سرد میشه،مثل اینجا که مجبور شدم لباس گرم تنت کنم... ...
2 خرداد 1392