شب تا صبح این روزای من
پسرم از همون شب اول تو بیمارستان بخش رو گذاشتی رو سرت و تا صبح یه بند گریه کردی و این به من نوید یک آوای دیگر رو داد بلهههههههههههه تو هم مثل خواهرت قراره حسابی از خجالت من دربیای مامان مینا هم دائم یادآوری میکنه که من از شما دو نفر نا آرام تر بودم ،اما من خیلی ناتوانم بدلیل اینکه وقتی برای غربالگری به بیمارستان رفتیم گفتند شما زردی داری و باید بستری بشی و من با اون حال بدم مجبور شدم پیش شما تو بیمارستان بمونم و ازت مراقبت کنم و این از نظر روانی وجسمانی به من خیلی ضربه زد ، میدونم که این شرایط میگذره و اوضاع بهتر میشه! اما الان خیلی خسته ام ...