آریا مهانیانآریا مهانیان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

پسر آریایی من

اولین بهار و هفت سین

بالاخره زمستون تموم شد و بهار زیبا از راه رسید... امسال با وجود تو هفت سین ما رنگ و بوی تازه  داشت و امید به خوشبختی ،سلامتی و موفقیت برای تو هم به آرزوهای من و بابا اضافه شد... خدا رو شکر میکنم که امسال مادر یه پسر کوچولو سالم و با نمکم ... اینم شما هستی در کنار اولین سفره هفت سین زندگیت ... پسر خوشگل مامان امیدوارم سالیان سال با خوشی و سلامتی در کنار این سفره بنشینی این یه عکس با بابا به صورت نا محسوس... اینم یه  عکس با خواهری مامانم که در همه مناسبتها نقش عکاس خانواده رو به عهده داره و تا نوبتش میشه عکس بگیره شما تاب تحمل از کفت میره و ... اما عیب نداره از نظر من تو و خواهرت ا...
3 فروردين 1392

آریا به به مبخورد

آریا جان دکتر از پنج ماهگی مجوز شروع غذای کمکی رو برای شما داده بود و من هم چند بار لعاب برنج رو برات تست کردم که شما به شدت استقبال کردی ،اما چون شما آلرژی داری با کلی تحقیق و وب گردی به این نتیجه رسیدم که تا پایان شش ماهگی دست نگهدارم.... واکسن شش ماهگی رو که زدی منم شروع به دادن غذای کمکی به شما کردم  اول لعاب برنج ،بعدش سوپ با آب مرغ خالی و بعد یواش یواش مرغ و هویج و سیب زمینی اضافه کردم و شما خیلی خوشحال شدی.... تا جایی که میخواستی کاسه رو هم سوراخ کنی بندازی گردنت... ...
30 اسفند 1391

هنر های مدل جدید مامان

آریا جان مامان همیشه در عرصه خوردنی ها انسانی ضعیف النفس بوده  البته پر خور نبوده اما اهل قاقالی لی و شیرینی جات و بستنی و کیک و... و به خاطر شما مدتیست که از جمیع لذات زندگی محروم شده... مدتی کارش شده بود اینکه بره از قنادا سئوال کنه ،ببخشید شیرینی بدون شیر و تخم مرغ دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب جوابها مشخص بود ... مامان داشت افسرده میشد در نتیجه خودش دست به کار شد و به دلیل اراده قوی و هدف مقدسش به سرعت در زمینه آشپزی و شیرینی پزی رژیمی پیشرفت کرد... یعنی در چندین سایت خوب عضو شد و کلی مطلب و رسپی های خوب یاد گرفته و الان  تقریبا تمام چیزای خوشمزه رو به صورت رژیمی درست میکنه یعنی کیک ها و شیرینی ها و دسر های...
29 اسفند 1391

مامانم خسته میشه ؟

پسرم مامان تمام برنامه زندگی‌اش را بر اساس زمان خواب و بیداری و غذا و داروی شما می‌چیند  ساعت هفت و هشت صبح که روز بقیه مردم عادی شروع می‌شه و آوا هم راهی مدرسه میشه؛ من تازه می‌خوابم! اونوقت یه دو سه ساعتی مثلا ‌خوابم و بعدش بیدار، که چه عرض کنم؟! همش خواب و بیداردر حال  ور رفتن با پسری  هستم! که شیر بخورد و دارو  و غذاش دیر نشود! درست و درمان نمی‌خوابم و خستگی چندین ماه به تنم ماسیده! خسته‌ام! به جهت آلرژی شما درست غذا نمی‌خورم از روزی که بدنیا اومدی لبنیات و تخم مرغ و خیلی چیزا رو نخوردم و حسابی لاغر و ضعیف شدم! شمام که هزار ما شا ا... میگی فقط می می دیگه به زور...
20 اسفند 1391

بدون عنوان

خوش تیپ مادر این شلوار رو وقتی معلوم شد شما پسری یعنی قبل از اینکه به دنیا تشریف بیارید عمه برات خریده ... پسرم شما از چهار ماهگی میتونستی قلت بزنی و کوتاه مدت  بدون کمک بنشینی اما شش ماهت که شد دیگه در  امر چرخیدن و نشستن و  حرکات ژانگولر به تبحر رسیدی...       اینجام موش موشک شدی     ...
1 اسفند 1391

ویروسای بی ادب

مامان قربون چاله لپ تپلت عشق خوش اخلاق من با وجود اینکه من نه دوست دارم جایی برم و نه خیلی علاقه دارم کسی خونمون بیاد تا شما با ویروس و میکروب و سرما کمتر مواجه بشی  اما متاسفانه شما و خواهرت به ترتیب مریض میشید... یعنی تو خوب میشی اون مریض  میشه و بالعکس دکتر میگه اینا ویروسه و بیشتریاشو آوا از مدرسه برات میاره.. . کار من هم شده جدا کردن شما و آوا از همدیگر و صد البته رصد وضیت آب بینی و درجه حرارت بدنتون ...   ...
10 بهمن 1391

آنفولانزای اول

پسر خوبم متاسفانه فصل سرد برای شما خوب پیش نرفت و اواسط دی شما تب کردی و تبت بالا و بالا تر رفت بیماریت مصادف شد با ایام اربعین و تعطیلاتش و مملکت گل و بلبل  و ملت و مسئولین ساعی و آلودگی هوا و کلا کشور تعطیل.... پس بالاجبار شما رو بردیم بیمارستان لاله دکتر کشیکشون سریع دستور تن شویه داد و ... بعدم فرمود شما باید حد اقل یک هفته بستری بشی تا معلوم بشه برای چی تب شدید کردی یعنی تا وقتی که جواب کشت خونت بیاد با مشقت فراوان تونستیم دکترت رو پیدا کنیم و باهاش مشورت کنیم که همونطور که حدس میزدیم گفت با توجه به سیاست های بیمارستانای خصوصی در جهت تیغ زدن خلق ا... ببریدش بیمارستان علی اصغر خودش هم تلفن زد و به رزیدنت سال ب...
20 دی 1391

تست آلرژی

       پسرم اولین شب یلدا ی شما متاسفانه  مصادف شد با واکسن چهار ماهگی و من نتونستم برات جشن بگیرم اما عوضش یه کوچولو رفتیم خونه عمه زهرا که امسال تازه عروس شده و یه شب یلدای مفصل داشت و شما هم مهمون افتخاریش شدی... بمیرم که تب داشتی مامانم     شما یه پسر خوشگل تپلی شدی ،با وجود همه خستگی ها مامان از رشد شما خیلی راضیه و بالای منحنی رشد سیر میکنی.... پسرم من فکر کردم بهتره دقیقا مشخص بشه شما به چی آلرژی داری چون هنوز بالا میاری... در نتیجه با بابا تصمیم گرفتیم ببریمت پیش فوق تخصص آلرژی اطفال که فبلا آوا رو هم برده بودیم پس رفتیم پیش دکتر مسعود موحدی و تست پوستی دادیم... و...
10 دی 1391

کمی آرامش

بالاخره زندگی ما داره یه مقدار رو روال میفته و از گریه های بی وقفه شما اندکی کاسته شده اندر احوال این روزای من باید به عرض برسونم 26 ساعت از شبانه روز رو مشغول سرویس دادن به شما و خواهرت هستم شب که شما تا صبح بیداری تا میام بخوابم یعنی ساعت شش صبح باید آوا رو آماده مدرسه کنم بعد هم دوباره بحث دارو و شیر و بیست دقیقه عمود نگهداشتن و.... خلاصه  خدایا   شکرت  اما خسته ام خوابم میاد.... شما اگر تو بغل نباشی یه مدت کوتاه تو کالسکه تو خونه میچرخونمت بعد دوباره بغل مامانی اینطوریه که شب که میشه برای اومدن بابایی ثانیه شماری میکنم تا بیاد تحویل بگیرتت من به بقیه کارا برسم اما خنده ای شی...
29 آذر 1391