آتلیه
آریا جان قبل از اینکه یک سالت بشه یعنی آخرای یازده ماهگیت یک روز با آوا جون و بابا رفتیم آتلیه و چند تا عکس خوشگل ازت گرفتیم قربون قیافه فتوژنیکت بره مامان این عکس ها در تاریخ 25 مرداد ماه گرفته شده... ...
چند ساعتی از یک روز پسرک من
پسر خوشگل مامان میخواد چند ساعت یکی از این روز ای شما رو مصور برات بگه.... اول آب بازی که عاشقشی بلافاصله بعد از آب بازی و یه کم میمی خوردن ماشین بازی بعد رفتن به مناطق ممنوعه ایضا خطرناک صعب العبور به به خوردن شما و صرف انرژی فراوان از من مشارکت مدنی در خراب کاری و ریخت و پاش با خواهرت مکالمه تلفنی با موبایل وخط ثابت اعلام نارضایتی در مواردی که عملی خلاف میلتون اتفاق بیفته تا جایی که ته ته حلقتون دیده بشه و ممارست و تلاش برای دستیابی به اهداف دوردست و رسیدن به سرمنزل مقصود و پس از اسفالت شدن مامانی و تلاشی طاق...
بچه مثبت
این عکس ها مربوط به ماه رمضان و لیالی قدره ... مامان مطابق سالهای قبل با تلوزیون این شبها رو احیا گرفت و برای شما و آوا از خداوند طلب سلامتی کرد... البته حضرات هم تا لحظه آخر همراه بودید... (البته با حضور شما شب زنده داری در ماههای گذشته یکی از ارکان زندگی ما بوده ) امسال ماه مبارک رمضان بسیار طولانی و طاقت فرسا بود چون دقیقا افتاده بود به تیر و مرداد ماه و خیلی از مردم دنبال کلاه شرعی بودن برای روزه نگرفتن... و من هم به یمن وجود شما پسر خوشگلم که شیر خوار میباشی مثل پارسال که تو دلم بودی روزه ها رو پیچوندم ... حالا من عذرم پذیرفته... یکی نیست به پدر شما بگه تو چه عذری داشتی که روزه نگرفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
پسرم راه میرود
آقا پسر خوشگل مامان شما در آستانه یازده ماهگی رسما شروع به راه رفتن کردی... اما هنوز هم گاهی وقتها که از درد کمر در حال مرگم ،تو ترجیح میدی راه رفتن رو چند صباحی فراموش کنی و باز بغل طلب میکنی و من بیاعتنا به درد بغلت میکنم و راه میبرمت و غرق شادی میشم... ...
بزرگ مرد کوچولو
پسرم بزرگ شدی، قدت بلند شده و دیگر زیر هیچ میزی جا نمی شوی! دستهات به همه جا میرسند، تا نیممتر روی میز هم میرسد. اشیا و وسائل را از روی اوپن و کابینت و میز میکشی پائین... پس هر چیزی که ممکنه خطر آفرین باشه جمع کردم... سیم های برق رو تا جایی که میتونستم کاور کردم و پریز ها رو درپوش چسبوندم باز هم فکر میکنم هیچجای خانه امنیت وجود ندارد. دنبال من همه جای خانه میپلکی،مدام توی آشپزخونه تو دست و پای منی، با زبون خودت با مامان حرف میزنی. حرفها را میفهمی و هر جا خوشت نیاید طغیان میکنی. تمرین راه رفتن میکنیم. از دو دستی و تاتی تاتی رسید...
ایستادن
آریا جان شما ده ماهه که شدی تونستی بدون کمک بایستی.. یکی از شب های گرم و طاقت فرسای تابستون داشتیم شام میخوردیم که دیدیم شما یهو خیلی بی مقدمه پاشدی سیخ وایسادی... شدیدا مورد تشویق من و بابا جون و آوا قرار گرفتی ... به صورتی که خاله سعیده همسایه واحد کناری که خیلی هم مهربونه و شما رو دوست داره صبح تلفنی ازم پرسید آریا وایمیسته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و من شرمنده فرهنگ آپارتمان نشینی شدم.... اینقدر این جور مواقع برات دست زدیم وماشالله گفتیم، که فکر می کنی که ایستادن باید توام با دست زدن هم باشه. خودت از اینکاری که میکنی حسابی ذوق داری و همینکه سر پا می...
پایانی برای کابینت گردی...
به نظر شما این مکان مناسب نشستنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا ایستادن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کابینت گردی هم که از علائق جدی شماست.... وقتی زیر سینک ظرفشویی هدف کنجکاوی قرار بگیره خطرات زیادی یک انسان فسقلی را تهدید میکند،مثل تماس با مواد شیمیایی ... و در نتیجه صبر و تحمل یک مادر نسبتا صبور هم روزی به پایان میرسد.... و میفته دنبال راهکار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و در نهایت با وب گردی زیاد چاره کار رو پیدا میکنه..... قفل کابینت کودک البته از اونجایی که من یک مادر آوانگاردم یکی دو تا کشو رو امن کرده و برای رفع کنجکاوی شما در نظر گرفتم... ...
مستقل
پسر بلا ما شما رو میذاریم تو روروئک تا یه کم محدود بشی و کمتر آتیش بسوزونی اما این عکس نشون میده که در برابر خواست شما محدودیت کارساز نیست ... این تی یکی از علائق شماست که اینجا سرش به فرش گیر کرده و باعث توقف حضرتعالی شده... اینجام رفتی روی باکس نوشابه تا به عروسک مورد نظرت برسی... بالاخره بدست آوردیش... و حالا هدف بعدی پشت درای بسته... اونم ایستاده و منتظر.... در راستای استقلال طلبی ایستاده روی نوک انگشت پا برای دستیابی به اهداف دور دست ت پسرم حالا که بهار رو پشت سر گذاشتیم ،باید به عرضتون برسونم که در اواخر خرداد ماه انتخابات ریاست جمهوری در ک...