گردش و د د
بالاخره قفل ها شکست و درها به روی ما گشوده شد
و یکی از روزهای سال نو من و بابا وآوا شما رو بردیم امامزاده صالح تا سر فرصت برای ادای نذری که برای سلامتیت کرده بودیم بریم مشهد
و این اولین بار بود که شما در انظار عمومی ظاهر شدید و رخ نمودید
در عکس ذیل شما در حال سرسره بازی هستید و سایه مامان و بابا هم در عکس مشاهده میشه...
روز سیزده بدر هم مطابق معمول مامان مینا زحمت درست کردن ناهار رو کشید و ما هم بار و بندیل بستیم و رفتیم پارک نزدیک خونه
شما حسابی تاب بازی کردی و اوا هم که به خاطر شما مدتها در قرنطینه مونده بود کلی کیف کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی