مهر ماه
مهر ماه آریا جان پس از یک ماه بالاخره اجازه دادید بیام وبلاگت رو به روز کنم
در مورد وقایع یک ماه گذشته باید بگم شما در این ماه به زلزله 8 ریشتری دو تا سور زدی...
اول موبایل بابا بعد موبایل مامان بعدم پاور و خازن های مادر بورد کامپیوتر رو فرستادی مرخصی...
البته الان که دارم میتایپم تقریبا یک سوم کلیدای کیبوردم نیستند و من به بدبختی انگشتامو میکنم تو حفره های کیبورد...شما هم از روی تخت اومدی روی میز کامپیوتر جلوی مانیتور نشستی
(بسیار شیرین و با مزه شدی و من با نگاه کردن بهت میرم تو ابرا 
)
البته اینایی که اون بالا گفتم گوشه کوچکی بود از خساراتی که شما به لوازم و ادوات مختلف زدی ...
در مورد شیطنتها و بلاگیری هات هرچی بگم کم گفتم
از بالا رفتن از ارتفاعات مختلف و غیره گرفته تا پیاده کردن هر چیز در دسترس یا غیر قابل دسترس از روی میز و کانتر و خالی کردن کشو ها و محتویات داخل کمد ها و....تا پاره کردن دفتر ها و باز کردن زیپ جا مدادی آوا و خوردن چسب ماتیکی و.... 
در یخچال و فریزر و کابینت و...هم تا باز بشه شما جلوتر از من توشی...
من و شما به دلیل الرژی همچنان رژیم محصولات گاوی داریم ،اما چندی پیش از لحظه ای غفلت من سوء استفاده کردی و رفتی تو کار در ظرف ماست و لیس زدنش من تا دیدمت ازت گرفتم
و بمیرم که آنچنان واکنشی نشون دادی که مجبور شدم دل و بزنم به دریا با سطلش بزارم جلوت ...
و خیلی خوشحال شدی ،امیدوارم هر چه زودتر آلرزی لعنتی دست از سر پسر کوچولو من برداره....
اینجا تازه از خواب پاشدی و هنوز تو قیافه ای...
این اولین دمپایی زندگیته ،البته پسرکم شما پاهای تپلی داری و با اینکه یک سایز بزرگ خریده بودیم بازم رو پات جا مینداخت بردیم با یک سایز بزرگتر و قرمزش عوض کردیم....
اینجا لباس پوشیدی و جلوتر از ما داری میری کفش بپوشی بری ددر
عشق فرمون هستی و بابات کلی ذوق میکنه ....
این عکس در راستای کشیدن لوازم از کمدها و کشو های مختلف و به زعم من دور از دسترسه...
و لازم به ذکره که در ساعت 3 بعد از نصف شب گرفته شده....
اینا لوازم دور از دسترس روی دراور هستند که ...
البته به ندرت پیش میاد با اسباب بازی هات لختی مشغول بشی...
در کل یک ماه گذشته برای من بسیار سخت گذشت چون شما تا 3-4 صبح بازی میکنی و آوا هم 6/5 بیدار میشه برای مدرسه ضمنا جنابعالی باز داری دندون درمیاری و بد اخلاق شدی دایم میگی بغلم کن و مدام میخوای شیر بخوری و اما غذا نمیخوری و ....
امان از خستگی و بی خوابی 
آوینا:
بابای آوینا:
بابای آریا:
تو ام که دیگه خوشحال!!!!!!!!
قربون عروس خوشگلم بشم الهی عین مامانش شوهر دوسته
اینم از طرف مادر شوهر
