آبانماه
الان که این مطلب رو مینویسم ساعت 2 بعد از ظهره و آریا خان هنوز خوابه چون دیشب هم 3 بعد از نصفه شب خوابیده صبح هم شش و نیم با آوا بیدار شده دوباره 9 خوابیده تا حالا...
یک پسر شیطونی هم شده که خدا میدونه یعنی دیوار راست و ....16-17 تا هم دندون کامل و نیمه و جوونه و اینا داره
کلماتی که ادا میکنه سوای اونایی که همه بچه ها میگن مثل دد و ماما و بابا و چیه و کیه از همه با مزه تر آوا گفتنه،که در مواقع خوشحالی ناراحتی وقتی جایی گیر میکنه تا بیدار میشه وقتی میخواد بخوابه و...
خیلی با نمک آوا رو صدا میکنه،این موقع ها که میشه دلم برای تنهایی دخترکم وقتی کوچولو بود میسوزه
....
این همون موتوریه که آقا سوار بودن،یه توجهی به ابعادم بکنید خوبه ...
گاهی مثل آقاها میری میشینی رو مبل ....
بعد مامان ازتون عکس میگیره...
گاهی هم اولش آدم فکر میکنه میخوای بری بشینی رو صندلی
اما بعد از چند دقیقه حوصله ات سر میره ...
دیدی گفتم
رفتی روی میز ناهار خوری خطرناک که سر تا سرش شیشه است و من اوائل میدویدم میاوردمت پایین
اما کم کم ، کم آوردم سپردمت به خدا چون سرعت رفتن تو روی میز از سرعت رسیدن من به تو بیشتره
عشق کلاهی و فکر میکنی برای رفتن به دد کلاه کافیه هر جا میبینی میکشی سرت میگی د د
یک اتفاق خیلی خطرناک جدید اینه که یاد گرفتی در ورودی رو باز میکنی و من مجبورم در رو قفل کنم تا اینطوری جلو جلو نری تو راه پله
خدا رو شکر هنوز دستت به در آسانسور نمیرسه
یه وقتی به آوا میگفتم مشقاتو رو میز ناهار خوری بنویس آریا اذیتت نکنه
اما الان نمیدونم چی بگم
اینم در راستای فتح ارتفاعات خونه
آوا تازه فهمیده این نقطه چه جای با حالیه