تولدت مبارک عشق من
نفس مامان تولدت مبارک
پسرم یک سال از اون شب پر استرسی که خداوند سعادت و لیاقت دوباره مادر شدن رو نصیبم کرد گذشت ...
ماههای اول خیلی سخت بود مخصوصا چون شما آلرژی داشتی و من و بابا یه کم سر در گم بودیم اما با گذر زمان تو روز به روز شیرین تر و خواستنی تر شدی ...
و الان وقتی به گذشته نگاه میکنم فقط حسرت میخورم ...
طی ماههای گذشته
دلم میخواست برایت بهترین مادر دنیا باشم. برایت پرحوصلهترین و آرامترین و صبورترین و مهربانترین و خیلی"ترین"های دیگر دنیا باشم اما نتونستم ، قرار بود خسته نشوم و کم نیاورم. دلم نمیخواست هیچگاه غر بزنم و اخم کنم. اما نشد. گاهی بدجور خسته شدم.
ازت معذرت میخوام بدلیل اینکه انرژی کم آوردم. آلرژی لعنتی و رژیم غذایی سختی که هنوزم بعد از یک سال نشکستمش هم مزید برعلت شد و با تمام تلاشی که کردم از من مادری رنجور و ضعیف ساخت . دلم میخواست از من جز خنده و شادی نبینی اما خستگی و بیخوابی گاهی من رو تبدیل به مادری بی حوصله کرد...
با اینهمه میخوام بدونی یکروزی خواهد آمد که خواهی دانست که چهقدر از داشتنت خوشحال و شادم. و تو را با تکتک سلولهای بدنم دوست دارم و میپرستم.