جشن تولد
آریا جونم شما هم مثل همه کوچولوها اولین کادویی که صبح روز یکسالگیت دریافت کردی واکسن ام ام آر بود....
شما مثل یک آقای متشخص بدون گریه و زاری و آه و فغان درد واکسن رو تحمل کردی و فقط خیلی جدی به خانم پرستار نگاه کردی ....
من ترسیدم واکسن اذیتت کنه پس جشن تولد کوچیک و خودمونیت رو با یک هفته تاخیر برگزار کردم...
این تصویر چند دقیقه قبل از رسیدن مهمونها گرفته شده...
قسمتی از تزئین خونه
شام
افتتاحیه کیک
کیک اسمورفی قبل از رونمایی افتتاح شده...
تلاشی مذبوحانه و بی ثمر برای اینکه کلاه سر شما بگذاریم...
و در آخر این آوا بود که فداکاری کرد و کلاه سرش رفت
وسپس کیک اسمورفی و لوازم مربوطه به اضافه مهماندار زیبا با لباس اسمورفی...
کادوی آوا برای دادش کوچولو
کادوی مامان مینا که شدید مورد استقبال شما قرار گرفت
عمه زهرا هم یه لباس خوشگل برات خرید که در اولین فرصت باهاش ازت عکس میگیرم و میزارم تو وبلاگت دایی مجید و شیما جون و دایی محسن برات سکه گرفته بودن مامانی بابایی و مادر بزرگ بابا مهران کادوی نقدی دادن
و البته برای خواهر عزیزت هم بد نشد چون همه برای آوا هم هدیه گرفته بودن...
من و بابا از طرف شما از همه تشکر کردیم ،و آوا به جای شما همه رو بوسید...
راستی مامان بابا برات یه گردنبند و زنجیر خریدن ضمن اینکه مامان مهنوش وبلاگت رو که تا حالا فرصت درست کردنش رو نکرده بود در طول دو هفته برای تولدت آماده کردکه البته قابل شما رو نداشت...
پسرم برای تولدنت خیلی ایده زیبا و جالب تو سرم بود اما منو ببخش که فرصت عملی کردنش رو نیافتم
آخه ما شا ا... تو خیلی شیطون و بلا شدی ضمن اینکه بد به من وابسته ای و دائم تو آشپزخونه زیر دست و پای من میپلکی...
یعنی من در یخچالو باز میکنم میبینم جلو تر از من سرت تو یخچاله،در هر کابینتی که قفل کودکم داره باز میکنم و....
انشا... سال بعد که بزرگتر و آقا تر شدی با کمک هم میترکونیم....